در آخر هفته روز کلمبوس، 2004، پدرم مرا به ورزش کوهستانی شرقی در غرب لبنان، نیوهمپشایر برد.
تا اولین جفت کفش کوهنوردی ضد آب را بخرم و من 15 ساله بودم و هنوز یک “کوهنورد واقعی” نبودم.
وقتی یک بار بیرون رفتم و چند ساعتی را با کفشهای کتانیام روی دیوار چوبی مدرسهام گذراندم، میدانستم که به کوهنوردی علاقهمندم، اما هرگز مسیری را طی نکرده بودم، هرگز پا در سالن ورزشی تجاری نگذاشته بودم و نمیدانستم چه اصطلاحاتی مانند دراپ چیست. زانو یا قلاب پاشنه یا چین به معنای.
جلوی جاکفشی ایستادم و با نامهای عجیبی مثل «مویرا» و «موکاسیم» و «آناسازی ولکرو» گیج شدم. جدای از اصول اولیه ساده مانند رنگ، نمیتوانستم کفشها را از هم جدا کنم و نمیدانستم که برخی سفت هستند در حالی که برخی دیگر نرم هستند، برخی به شدت پایین میآیند در حالی که برخی دیگر صاف هستند، و این ویژگیهای متفاوت باعث میشود در جنبههای مختلف کفشها برتر باشند.
سرانجام یک فروشنده کفش جوان لاغر اندام با قابهای بلوند جلو آمد و از من پرسید که میخواهم چه نوع کوهنوردی انجام دهم، سپس به من کمک کرد تا یک جفت پنج ده آسیم (آبیرنگ، واژگون شده) بسازم. جلو، سفت مانند تخته.
بدون اینکه چیزی بهتر بدانم، اندازه Asyms را مانند کفش های کتانی قرار دادم: نرم، اما با فضای خالی کافی در انگشت پا که ناخن های پایم را هنگام راه رفتن در سراشیبی کبود نکنم و به اندازه ای گشاد که بتوانم آنها را با یک جفت جوراب پشمی بپوشم. سرد من از آنها راضی بودم. روانی. اما وقتی دوشنبه به مدرسه برگشتم و با افتخار آنها را به دوستی که من را به کوهنوردی معرفی کرده بود نشان دادم، او با ناراحتی سرش را تکان داد.
او گفت: “تو فقط صد دلار هدر دادی، رفیق.”
“آنها ده ها هستند!” پاسخ دفاعی دادم “هم اندازه کفش های کتانی من.”
دوستم گفت: “سعی کنید در آنها بالا بروید.” “خواهی دید.”
من سعی کردم. آنها تقریباً شش سایز خیلی بزرگ بودند و برای روزهای طولانی روی دیوارهای بزرگ لکه دار طراحی شده بودند، بدون بولدرینگ در داخل خانه و کوهنوردی ورزشی روی شیست شیب دار.
پس از پنج یا شش هفته انکار بداخلاقانه، برای جفت دوم کفش کوهنوردی خود به EMS بازگشتم.